دوشنبه سی ام بهمن ۱۴۰۲ | 2:4 | امیر قاضی پور -
کدام رویداد؟ تو سال جدید (۱۴۰۳)، دیگه حتا یک تقویم کوچک هم نمیخرم که روزها و مناسبتها و تعطیلیها رو ببینم . این تقویم کاملن حکومتی چه نسبتی با منِ ایرانی دارد(؟).
فراتر از نامگذاریها میشه جریان داشت. مناسبتهای زندگی ما در لحظه حال است. حتا یک دست شُستنِ ساده یک رویداد محسوب میشه اگر «حضور» داشته باشیم. صدایِ قطراتِ آب ، شنیدنِ صدایِ طبیعت و توجه کردن به تکتک رویدادهایی که در لحظه حال جریان داره . وقتی با کلِ هستی پیوند داری. حس کردن و حضور داشتن با تمام وجود . اکنونِ خارقالعاده
تقویم
رویداد
نامگذاری
لحظه حال
جمعه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۲ | 13:57 | امیر قاضی پور -
ترسناکترین جایِ جهان برای بُریدن و شکستن
□ شعری از امیر قاضی پور
فرو-تن / بلندتر از آهک
برای گذشتن از خیابان ، شاتوت میخورم
شیشههای یخ / آبشار ..." قرینه "
لیوانهایی که با مَته سوراخ میشَوَن
دستانِ خودم را بُریدم روی سینهاش فشار دادم
برجستگیِ آب . حوالیِ آب
بیآب شدنِ انگور . ماهیهایِ شیشه
ترسناکترین جایِ جهان برایِ بُریدن و شکستن
وقتی گربهها پیر میشَوَن
مرگِ آنیِ سرنشینان بعد از خوردنِ تناوب
لیوانی که آب میشود گردنِ یک پارچ
درختی میکارم غیرشخصی
برای گذشتن از خیابان
بدون برچسب
کلیدواژه
پنجشنبه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۲ | 9:46 | امیر قاضی پور -
شاکی نیستم
اما اینکه تو تهران دوستانِ صمیمی خودمان را هم نمیبینیم ، غمانگیزه. ابزارِ احساسات و دیدنِ همدیگر از طریق اینستاگرام و تلگرام . اونم با استیکر!
چقدر دور و چقدر نزدیک
بازدید
دوستی
استیکر
چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۲ | 17:12 | امیر قاضی پور -
تمرینِ نیرویِ حال برای آرامش :
۱. عادت کنید از خود بپرسید، در این لحظه در درونِ من چه میگذرد؟
۲. آزادی، هنگامی آغاز میشود که درک کنید شما "فکر کننده " نیستید
۳. هیچ چیز هیچگاه در گذشته رخ نداده است؛ در حال رخ داده است. هیچ چیز هیچگاه در آینده رخ نخواهد داد؛ در حال رخ خواهد داد
تو طولِ روز، وقتی خشمگین میشم . قفل میشم و بهم میریزم ، آموزههای کتاب " تمرین نیروی حال " را مرور میکنم. بله! مراقبه و سکوت لازمه
تمرینِ نیرویحال
حال
حضور
لحظه
سه شنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۲ | 0:3 | امیر قاضی پور -
در لحظه حال بودن
قهرمان فیلم روزهای عالی( Perfect Days ) ساخته ویم وندرس، مصداق این جمله اکهارت تُله ( نویسنده کتاب زمینی نو و سکون سخن میگوید ) است:
در جستجویِ اسبابی برای خردسندی باش، و بینهایت سبب برای خرسند بودن خواهی یافت. و تنها آن زمان که خرسند و سپاسگزار باشی مذهبی خواهی بود، زیرا خرسندی یعنی مراقبه، یعنی در سکوت و در لحظه حال بودن...
از شعرِ پاریس تگزاس
تا مراقبه و سکون و سکوت فیلم-شعرِ Perfect Days
این من باید محو شود و خودی وجود ندارد
یکی شدن شخصیت اول فیلم Perfect Days با طبیعت
درست مثلِ نظرات اکهارت تُله
ممنون آقای ویم وندرس
وقتی گفته میشه سکوت راهحل مشکلات است . جایی در فیلم Perfect Days ، وقتی مرد ، پسربچه را پیدا میکند، مادربچه ، بیاعتنا در حالت توهینآمیز، بدونِ اینکه تشکر کند، میرود. واکنش مرد، فقط سکوت است و لبخندی که به پسربچه میزند. دقیقن بجای واکنش، تسلیم و پذیرش وجود دارد و این عالیست
سکوت
perfect days
ویم وندرس
مراقبه
یکشنبه بیست و دوم بهمن ۱۴۰۲ | 9:6 | امیر قاضی پور -
از خواب ناز بلند میشی. سبک و نرم شاید در حالت نیمهخواب که اغلب هستم. تداعی میشه جمله باشلار: ما که در چنگالِ وجود اسیریم ، باید همواره از آن به درآییم ، و وقتی به دشواری از آن به در میآییم همواره باید به آن بازگردیم . بدین رو وجود هر امری ، پیچاپیچ ، دوار و مکرر است ؛ به تعبیری وجود حلقه یِ به هم پیوستهای از اقامتهاست.
صورتُ بیصورتی. شعرمو زیر لب میخونم. این شعر👇
بهتر از نامهایِ من / کوری بر دیوار آویزان است
" پژواکِ دروغ "
تمامِ نشانیها / و من پیشانیم
و سنجاقکِ بیشمار
بی معجزه آمدنِ زمستان
جز راه خودش پرواز میکرد
بیدِ مجنونی که همچون ستارگان میدرخشد
یخ زده خونت / خونِ نمناک
دعوتی نیست که در صخره یِ قرارش
خاکستر و خاشاک چون خون چکان
ناقوس انگار صبح نرسیده است
کافه در ساحل است
در حلقه میآورد .
دست بر چشم هایم میگذاری
بی صورت است نوازشِ چشمانی از ستونها
چقدر جایِ خالیِ دست گذاشتن رویِ سینه
- - -
امیر قاضیپور . صبحهای شبانهروز
وجود
مکرر
صبح
اقامت
شنبه بیست و یکم بهمن ۱۴۰۲ | 23:37 | امیر قاضی پور -
عزیزم! اصلن نمیشود گفت
تمامِ نقطههایی که از ترس میرسد
آنقدر مهم بوده
این بیجنسیت موها
صدایِ قوها
گردنِ وقتی نمیبینمت
- - -
امیر قاضیپور
بدون برچسب
کلیدواژه
شنبه بیست و یکم بهمن ۱۴۰۲ | 11:48 | امیر قاضی پور -
تو شبانهروز، احساس میکنیم دیگران در حقِ ما ظلم کردند. علیه آزادیِ ما بودند یا با سر و صدا مزاحم ما شدند. حتا پدر و مادر و فرزند . آیا ما خودمان را جای آنها گذاشتهایم؟ همیشه نباید با سلبِ آزادیِ دیگران ، خود را صاحبِ حق و پیروزی بدانیم.
در ایران ، عدهای انقلاب کردند و انقلابیونِ امروز که مظلومانِ دیروز بودند نیز خود ظالم شدند. حتا جنایتکارتر از قبلیها. لحظه حال است نه گذشته و آینده. یک جایِ کار میلنگد . حتا تو مناسباتِ عادیِ روزانه، جایِ ظالم و مظلوم مدام عوض میشه . شمایِ امروز مظلوم چطور تبدیل به ظالم در لحظه حال میشوید؟
این تصویر را در نظر بگیرید
زمانی اقلیدس بود و بعد پاسکال اومد.
اما در تاریخ ، در روایتِ تاریخ
زمانی آلمان بود که اسرائیل را تصویر کرد
حالا اسرائیل، فلسطین را تصویر کرده
و مردم فلسطین صلیب خودشونو حمل میکنند.
ظالم
مظلوم
آزادی
حق
پنجشنبه نوزدهم بهمن ۱۴۰۲ | 11:48 | امیر قاضی پور -
توهم همیشگی انقلابها این است که چنانکه قدرت به دست قربانیان قدرت، که از بیعدالتیهای فعلی مبرا هستند، سپرده شود آن را عادلانه به کار خواهند برد. اما به استثناءِ انسانهای کاملا مقدس، قربانیان درست به اندازۀ عذابگرانشان آلودۀ قدرت میشوند. شری که در قبضۀ شمشیر هست به نوک آن نیز منتقل میشود. به همین دلیل قربانیانی که به این ترتیب به قدرت رسیده و سرمست تغییرند، به همان اندازه یا بیشتر از آن ، آسیب میرسانند و خیلی زود دوباره به همان جایی سقوط میکنند که پیشتر بودند.
سیمون وِی . شاعر و عارف فرانسوی در کتاب جاذبه و رحمت.
فارسیی : بهزاد حسینزاده
■ یک شعر از امیر قاضیپور
عصرِ خلوت در زغالِ انقلاب
کِشتی شکستگان
و نیرنگ پایانِ پاهامان
غرقه در گوش است وقتی گوش اشتباه میکند
صبح هایِ شبانهروز
من از وقتی مهمان دعوت کردم
روح به پهنایِ اندامش
و گوشِ خيلی خطرناكی روبرویِ آينه
نوزادگانِ نو برایِ دیدن
محوری با ردا
رقاصکی که فکر میکند خشکیِ بدن از سینه است
آويزههایِ گيلاس، روح را تك و تنها نمیگُذارد
صنعتگران روحشان را طبلآسا از كيفيتِ گوششان بهتر میسازند
غلتیدن جز خیزشِ اقتدارش
کِشتی شکستگان
و نیرنگ پایانِ پاهامان
غرقه در گوش است وقتی گوش اشتباه میکند
خلوت در نگاهِ دنیا / هیبتِ برون
عصرِ خلوت در زغالِ انقلاب
تو چه گونه میتوانستی ببينی چه لَزِج و چه قدر خوشمزه لميده است در نگاهِ پيله
"تجلیِ قدرت"
اربابانِ نامی به نامِ "حسِ تهی "
من از وقتی كه جلسه گذاشتم اشباع شدم
من از وقتی كه جلسه نمیگذارم خالی نمیشوم این جمله نگاتیو یا negative است
انقلاب
سیمون وِی
قدرت
آلوده قدرت
چهارشنبه هجدهم بهمن ۱۴۰۲ | 19:46 | امیر قاضی پور -
باقی همه سکوت است
تو میتوانی تا بیپایان از هیچ سخن بگویی
دو قطعه از صد قطعه ویلیام شکسپیر
که رُزا جمالی ترجمه کرده در کتاب " فردا و فردا و فردا " .
سکوت
شکسپیر
هیچ
خاموشی
دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۲ | 8:38 | امیر قاضی پور -
یک شعر دو نظر✔️
با چَشمِ دشواری
که وسطِ زمین و هوا هست
با پاککُنِ خیلی سفت
صندلی سومی زیادی بود در تمامِ شب خالی
تمامِ شب، مبلها فرو رفتهاند
و احوالِ کریستال را میپرسند
ماشینِ تحریر
فنجانِ کثیف
فرزانه مرادی با چَشمهایِ ضعیف
Odeso7
لکه کوچکِ گردگیری
هر دوازده دسته عینِ همدیگر است
- - -
امیر قاضیپور
■ نظر پدرام محمدزاده (شاعر) بر شعر بالا :
دوازده سطر
دوازده مردخشن
دوازده کادر
دوازده کادر
دوازده جهش
دوازده مرد خشن
مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن
چطور این همه رو با یه لحن در کنار هم پهن کردی؟ این برای من سوال عجبییه
شعری برای خود
■ نظر آزاده فراهانی(شاعر) :
تصویر استعاری قسمت اول شعر واقعن خوب بود. مخصوصن تمام شب مبلها فرو رفتهاند و احوال کریستالها را میپرسند . خوب تونسته به اون فضای مهمانی با حضور حاضرین غایب هویت بدی.
■ کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir
شعر
امیر قاضیپور
خوانش
poetry
دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۲ | 0:6 | امیر قاضی پور -
ایران کیست؟ ایران چیست؟
ایران بر تو چه رفت!
چه تصویری از ایران و مناسبات ایرانی داریم؟ جدیدن فیلم «نسخه ایرانی» ساخته مریم کشاورز را دیدم و فیلم را دوست داشتم. وقتی در فیلمهای ایرانی مثلِ « تفریقِ مانی حقیقی» یا
«فیلم ارادتمند... از رضا کاهانی» ، تصویرِ مناسباتِ ایرانی با حجاب اجباری و انواعِ محدویتها سانسور میشود، ارزشِ فیلم «نسخه ایرانی» و انیمیشن « Our Uniform » ساخته«یگانه مقدم» مشخص میشود که مناسبات ایران را بدونِ سانسور و محدودیت در خارج از ایران، در سینما تصویر کردند .
یادداشت هوشنگ گلمكانى برای معرفی فیلم نسخه ایرانی ( The Persian Version ) را در زیر میخوانید . معرفی خوبیست برای دیدنِ فیلم .
فیلم «نسخه ایرانی» ساخته تازه مریم کشاورز از چند زاویه قابلتوجه است. کشاورز جزو نسل اول ایرانیان متولد آمریکاست. اگر نسلها را در قالب دههها تعریف کنیم، شمار ایرانیآمریکاییهایی که برخی حتی سرزمین اجدادیشان را ندیدهاند در سالهای پس از انقلاب بسیار افزایش یافت. اما اگر نسلها را همان تعریف آشنای اولیا و فرزندان و نوه و نتیجه بدانیم، در دیاسپورای ایرانی که گفته میشود چیزی حدود دهدرصد جمعیت کنونی کشور است، علاوه بر فرزندان مهاجران، کار به نوه و نتیجه آنها هم رسیده و بیشتر افراد نسلهای ایرانندیدهی متأخر، به طرز عجیبی میل به حفظ پیوند با سرزمین مادری (یا پدری!) دارند.
«نسخه ایرانی» که مثل همه فیلمهای کشاورز در خارج از ایران ساخته شده با این که خالی از اشارههای ملایم سیاسی نیست، اما با گذشت چند دهه از شروع شدت گرفتن مهاجرت ایرانیان به غرب، مریم کشاورز در فیلم تازهاش بیشتر به روابط خانوادگی در غربت پرداخته است. خانواده پرجمعیت فیلم در ارتباط با ایرانیان مهاجر دیگر و اهالی سرزمینی که به آن مهاجرت کردهاند جلوههای قابلتوجهی از فرهنگ ایرانی را هم بروز میدهند که با دوری از ایران هم فراموش نمیشود. فیلمی شوخوشنگ با ایدههای طنزآمیز که به جای انباشتن داستان از کنایههای سیاسی به روابط انسانی میپردازد.
شوخطبعیهای فیلم بر بستر روابط ایرانیان مهاجر و ارتباط آنها با مردم آمریکا بهشدت برایم یادآور کتاب خواندنی و مفرح «عطر سنبل، عطر کاج» (فیروزه جزایریدوما) است. فیلمساز به جای پرداختن افراطی به رنج و ادبار مهاجرت، لحظههای بامزهای از میان روابط آدمهای داستان خلق میکند و بهخصوص کریوگرافی صحنههای رقص، در میان فیلمهای ایرانی ساخت غربت، تازگی دلنشینی دارد. از جمله رقص دستهجمعی سکانس عروسی با ترانه «شب شب شعر و شوره» با صدای بانو شهره صولتی، اصلاً وزن و هویت متفاوت تازهای از این ترانه مشهور در ذهن بنده ساخت! و به عنوان یک استعاره آشکار، زن جوانی که فرزندش را در سکانس آخر به دنیا میآورد، اسم او را «آرزو» میگذارد. بدون هیچ فریاد و شعاری.
The Persian Version
Directed by Maryam Keshavarz
نسخه ایرانی
مریم کشاورز
ایرانی
ایران
شنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۲ | 12:38 | امیر قاضی پور -
عصرِ خلوت در زغالِ انقلاب
کِشتی شکستگان
و نیرنگ پایانِ پاهامان
غرقه در گوش است وقتی گوش اشتباه میکند
صبح هایِ شبانهروز
من از وقتی مهمان دعوت کردم
روح به پهنایِ اندامش
و گوشِ خيلی خطرناكی روبرویِ آينه
نوزادگانِ نو برایِ دیدن
محوری با ردا
رقاصکی که فکر میکند خشکیِ بدن از سینه است
آويزههایِ گيلاس، روح را تك و تنها نمیگُذارد
صنعتگران روحشان را طبلآسا از كيفيتِ گوششان بهتر میسازند
غلتیدن جز خیزشِ اقتدارش
کِشتی شکستگان
و نیرنگ پایانِ پاهامان
غرقه در گوش است وقتی گوش اشتباه میکند
خلوت در نگاهِ دنیا / هیبتِ برون
عصرِ خلوت در زغالِ انقلاب
تو چه گونه میتوانستی ببينی چه لَزِج و چه قدر خوشمزه لميده است در نگاهِ پيله
"تجلیِ قدرت"
اربابانِ نامی به نامِ "حسِ تهی "
من از وقتی كه جلسه گذاشتم اشباع شدم
من از وقتی كه جلسه نمیگذارم خالی نمیشوم این جمله نگاتیو یا negative است
- - -
امیر قاضی پور
■ کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir
تهی
اشباع
امیر قاضیپور
poetry
شنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۲ | 8:41 | امیر قاضی پور -
وقتی شاهکارِ ژان دیلمن ( Jeanne Dielman) ، ساختهیِ شانتال آکرمن ، به صدر لیست بهترین فیلمهای منتقدان آمد و از همشهری کین ، گوی سبقت را رُبود، برخی سینمادوستان گفتند حاصلِ ذوقزدگی منتقدان است ؛ و محصولِ جنبش Me Too است! اما ژان دیلمن، در سینما جریان دارد و جاریست . نمونه فیلم «خاک مُهر شده » اثرِ اصلن دیده نشدهی خانم « مروا نبیلی» را داریم که یک ژان دیلمنِ ایرانی است . آیا مروا نبیلی، فیلم ژان دیلمن را دیده است و تاثیر گرفته است(؟). فیلم Reality ساختهیِ Tina Satter ، با توجه به میزانِ تاکید بر رویِ کنشهایِ کوچک ، یادآورِ «شانتال آکرمن » و فیلم « ژان دیلمن» است.
بله! چگونه زندگیِ یک زنِ خانهدار در فیلم ژان دیلمن، سینما را متحول کرد(؟).
تو شماره ۳۳۵ مجله وزین دنیای تصویر، نویسندهای به نام «محمدجواد فراهانی» در نقدی بر فیلم روزهای عالی( Perfect Days) ، ساختهی ویم وندرس با عنوان « ادغام تدریجی یک شاعر با طبیعت» نوشته است:
روزهای عالی به لحاظ سبکی و برخی مولفههای روایی یادآور آلیس در شهرها و حرکت اشتباه است و به لحاظ موضوعی، قرابت زیادی با ژان دیلمن ساختهی تحسینبرانگیز شانتال آکرمن دارد. فقط کافی است جای مرد و زن و سپس شغل آنها را تغییر دهیم . بدین ترتیب اگر در ژان دیلمن قرار است زن زیر بار روزمرگی کمر خم کند، در روزهای عالی مرد از این روزمرگی بیشترین بهره را میبرد؛ طوری که انگار با جهان اطرافش عجین میشود، تا جایی که میتوان او را بخشی از طبیعت دانست .
ژان دیلمن
Perfect days
شانتال آکرمن
روزهای عالی
پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۴۰۲ | 21:40 | امیر قاضی پور -
مدتی بخش کامنتها را بسته بودم . بخاطر فحاشی برخی از افراد که حتا نام جعلی هم نداشتن . همه اسمها را میتوان جعلی و قراردادی فرض کرد . هرکس میتواند در فضای Net با علامتی هم ابرازِ وجود کند. حتا نام هم نیاز نیست . آیا کسانی که در کامنتها فحاشی میکنند میپسندند دیگران هم با همانِ زبان با آنها سخن بگویند(؟). قطعا نه . بهترین راه جواب ندادن و بیاعتنایی به فحاشی است . اما تو زندگیِ روزمره زیرِ فشار و عصبیت همه ما عصبانی میشویم. سکون و سکوت کجاست؟ چرا واکنشی عمل میکنیم و بدونِ استدلال در موضوعات مختلف از سیاسی و اجتماعی و ادبی تا شعر ، با فحش جواب میدهیم . برای آرامش و پاکسازیِ ذهن ، خواندنِ کتابهایی مثلِ " سکون سخن میگوید ، زمینی نو و نیروی حال " از " اکهارت تول " لازم است . خود من تجربه کردم . این کتابها تاثیرگذار است.
فحاشی همه جا بد نیست اگر بلد باشیم. مثلا نمونه " توپ مُرواری " اثر صادق هدایت را داریم که نویسنده در یک متنِ ادبی، به بسیاری از مناسبات ایران پرداخته و همه را از مردم عادی تا روشنفکر، فحش و ناسزا میدهد . ناسزاهایی که مناسبات ایران را تصویر میکند . عقبافتادگی، جهل و ...خرافات مذهبی . در واقع ضمنِ آگاهی و تبیینِ وضعیت ، در " توپ مُرواری " ، نویسنده سرزنش میکند . تاکید دارم: آگاهی ضمنِ سرزنش در کتاب " توپ مُرواری" صادق هدایت.
کسانی که در کامنت ، فحش و رکاکت بکار میبرند ، چرا اسم و مشخصات خود را ، ایمیل و آدرس وبلاگ و صفحه خود را قرار نمیدهند؟ بُزدلی نیست؟ بدونِ حتا نام با یک نشان ، مثلا چند خط تیره، خود را برحق میدانی و صرفا فحش میدهی.
بسیاری از ما از جمله خودم ، در جاهایی به زمین و زمان ، فحش دادیم . در جایی که فحش میدهیم چقدر روشنگرانه عمل کردیم؟ فحش دادن و سرزنش کردن در " توپ مرواری " صادق هدایت نمونه خوبی است که آگاهی و روشنگری دارد . صرفا فحش نیست.
آرامش داشتن چیز خوبیست . وقتی افراد حتا با خود حرف میزنند و فحش میدهند . این حرف زدن با خود بیماریست .
فحش
فحاشی
توپ مُرواری
صادق هدایت
پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۴۰۲ | 18:53 | امیر قاضی پور -
پیرامون تعطیلی شبکه «منوتو»
✍ نوشته : علی افشاری
شبکهی منوتو «ضد رسانه» بود. ضد رسانهای مثل «تسنیم»و «فارسنیوز» که وظیفهاش نه تنها آگاهیبخشی٬ بلکه تحریف و پروپاگاندا به مبتذلترین شکل ممکن بود. این شبکه اهانت به «رسانه» محسوب میشد و براستی سطح این مفهوم را تنزل داد.
منوتو ابتدا نقشهی سیاسی خود را فاش نکرد و با تولید برنامههای سرگرمکنندهی کممایه و سطحی٬ سعی در جذب بالای مخاطبان جوان داشت. سپس سراغ انقلاب و بختیار و بعد به مرور رضا شاه و محمدرضا پهلوی رفت و سعی کرد با ایجاد حس مظلومنمایی و تقدیس و تحریف و تاریخشویی به هدف خود برسد و در آخر نیز از پرویز ثابتی به بیشرمانهترین شکل ممکن رونمایی کرد.
مستندهای این شبکه٬ با برشهای تاریخی هدفمند٬حذف پیشزمینههای یک رویداد٬ برخورد گزینشی و تنظیمهای جهتدار٬ تاریخی نیمهجعلی و آمیخته با دروغ را تحویل مخاطب داد. این امر٬ بخشی از مخاطبان عام را که از قضا اطلاعات تاریخی هم نداشتند و از شدت ظلم و فشار جمهوری اسلامی به تنگ آمده بودند، دچار ابهام و آشفتگی در تشخیص میکرد. آن طور که نتوانند صلاح خویش را بازشناسایی کنند و دوباره بازیچهی دست قدرتها و سیاستهایی که معلوم نیست آبشخورشان کجاست قرار بگیرند.
سرآخر وقتی اعضای منوتو دریافتند موفق به جهتدهی به اذهان اکثریت نشدند٬ شروع به طعنه و طلبکاری و تقبیح و نکوهش معترضان و مردم ایران کردند. آنان ملتفت نبودند مردم خوشبختانه آگاهتر از آن هستند که بهراحتی فریفته شوند.
این شبکه تا پایان کار٬ به شیوهای پیچیده و غیر رسانهای حاضر نشد منابع مالی خود را به طور شفاف معرفی کند. چراکه آشکار شدن منابع مالی٬ هویت و نیت سیاستگزارانی را فاش میکرد که بنا بود به دلایلی که برای مخاطب ایرانی روشن نیست، پنهان بمانند.
بیگمان سرمایهگذاران منوتو دوستدار مردم ایران نبودند؛ مغرضان پشتپردهای بودند به دنبال اهداف منفعتطلبانهی خود که آیندهی دموکراتیک و سعادتمند ایران و رفاه ملت برایشان اندک اهمیتی نداشت. پیچیدگیها وتعارضاتی نیز در عملکرد آن وجود داشت. آینده هویت آنان را آشکار خواهد کرد.
البته به شخصه از اینکه افراد شغلشان را از دست بدهند خرسند نمیشوم اما تعطیلی ضدرسانه که خاک در چشمان جامعه میپاشد و در تلاش برای از اخلال در دستگاه تشخیص مردم است، اتفاق مثبتی است
شبکه منوتو
ضدرسانه
تحریف
ایران آزاد
چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۴۰۲ | 16:17 | امیر قاضی پور -
از سر نشستم برای بار سوم یا چهارم فیلم «قَصَبه»، ساختهیِ نوری بیلگه جیلان را دیدم. بجایِ دیدنِ فیلمها، آنها را متاسفانه میخوانیم. دیدنِ فیلم «قصبه» (Kasaba)، اثبات این قضیه است که فیلمها را باید دید نه خواند!...فیلمنامه مهم است. اما جنبه دیداری و عکاسی فیلم «قَصَبه» را کاملن میپسندم. بعد از دیدنِ فیلم رفتم شهرکتاب راهآهن نزدیک خونمون، فیلمنامه «قَصَبه» را خریدم. فیلمنامهای که نشر مرکز به زیبایی چاپ کرده . هم جنبه عکاسی فیلم و هم فیلمنامه عالی «قَصَبه» را با دیالوگهای ساده و ظریفش دوست دارم.
از مقاله «سارینا ماسوکور» در ضمیمه فیلمنامه برای درک و فهم فیلم استفاده کردم. با عنوان: آلبوم زندگی هر روزه . عکاسی در فیلمهای نوری بیلگه جیلان.
فیلم «قَصَبه» رفت جزو فیلمهای محبوبم. کنارِ فیلمهای «دختر و عنکبوت» ، «گربه کوچک عجیب» و ...«در شهر سیلویا» . فیلمهایی که باهاشون پیوند و نزدیکی دارم. درامهایِ امورِ روزمره.
قَصَبه
نوری بیلگه جیلان
عکاسی
زندگی
چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۴۰۲ | 14:29 | امیر قاضی پور -
تملق یک حربه یِ ایرانی است ... ما ملت زاده یِ شرایطیم؛ از یک طرف تملق میگوییم و از یک طرف فحش میدهیم . ریاکارتر از ما کیست؟
- بهرام بیضائی
تملق
ریاکاری
بهرام بیضائی
ایران کیست
سه شنبه دهم بهمن ۱۴۰۲ | 14:10 | امیر قاضی پور -
هر بدنی با اضطرابهایش شکنجه شده است
اضطراب
شکنجه
بدن
دوشنبه نهم بهمن ۱۴۰۲ | 16:53 | امیر قاضی پور -
فیلم " برگهای افتاده " ساخته کوریسماکی فیلمی برای لحظه حال تنها زمان واقعی است . یک فیلم شاعرانه و عاشقانه که هیچ زیادهگویی ندارد. تو این دنیای بیرحم، پُر از پلیدی، وقتی با لحظه حال دوست میشی هر کجا باشی احساس آسودگی میکنی. بازیگران فیلم Fallen Leaves باید بابت بازی خوبشان تحسین بشن. هر روز باید یک فیلم خوب دید. فیلم برگهای افتاده به نظرات اکهارت تُله از بابت لحظه حال ، سکون و سکوت نزدیکه. همچنان که فیلم Perfect Days از وندرس به نظرات اکهارت تًله نزدیکه . وسط جنگ و درگیری و خونریزی و اعدامها در منطقه و جهان، این فیلم جای دیدن داره
برگهای افتاده
کوریسماکی
Fallen Leaves
لحظه حال
یکشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۲ | 19:35 | امیر قاضی پور -
بیانیه ای علیه پلیدی
فیلمی کوتاه درباره کشتن
مرگ چیزی است که فارغ از هر آمادهسازیای همیشه غافلگیرکننده است و هرگز ممکن نیست که یک شخص زنده کاملا با مفهوم آن کنار بیاید. مُردن آنقدر عجیب است که اگر تصویر صورت یک آدم در حال مُردن را ببینیم نقشی از نگاه آخرش در ذهنمان حک میشود که محال است به این راحتیها پاک بشود. این طور میشود که دیدن مُردن کاراکترها روی پرده جادو هم از همان ابتدایش، افسون مخصوص سینما بود. گاهی به اشک میانجامید، گاهی به پرخاش و گاهی فقط تسلیم میشدیم. تسلیم مفهوم عمیقی به نام نبودن.
فیلمی کوتاه درباره کشتن نوجوانی یاغی را دنبال میکند که به جرم قتل محکوم به اعدام است. کیشلوفسکی نقدی بر حکومت و اجرای عدالت نیز دارد و در پایان اشکهای یک محکوم به اعدام میخکوب کننده است.
کیشلوفسکی همیشه فکر میکرد که از ده فرمان ، میشود پنج نسخه بلند سینمایی هم ساخت . اما زمانی که فیلمساز به همراه پیهسیهویچ شروع به نوشتن فیلمنامه فیلمی کوتاه درباره کشتن کرد، کسی اجازه نداشت به شکل عمومی درباره مجازات اعدام بحث کند. کیشلوفسکی بدون توجه به این موضوع به نوشتن فیلمنامه ادامه داد چون استدلال می کرد: «غلط است اگر گفته شود مهم نیست چرا میکُشید، مهم نیست چه کسی کُشته میشود، و مهم نیست چه کسی میکُشد.» او همچنین می خواست تجربهاش را از زندگی لهستانی بیان کند: «دنیایی که مردماش از هم تنفر دارند، دنیایی که مردماش نه تنها به هم کمک نمیکنند، بلکه مانع هم میشوند، دنیایی که آدمهاش همدیگر را دفع میکنند، دنیایی که آدمهاش در تنهایی زندگی میکنند.» فیلمی کوتاه درباره کشتن درباره همه این چیزها است. و درباره خیلی چیزهای دیگر.
در فیلم سه شروع طراحی شده است تا همزمان هم بیننده را مشمئز کند و هم فضای ناخوشایند فیلم را القا کند: تودهای غیرقابل تشخیص از سوسک، موش مردهای در آب گندیده، و گربهای حلقآویز شده (که این تصویر آخر نشانهای است از مرگهای خشونت بار یاچک و راننده تاکسی). فیلم، دیگر تا پایان دلپذیر نمیشود. ورشو و حومه آن به گونهای خیلی خاص و به لحاظ بصری، نفرتانگیز نشان داده میشوند. کیشلوفسکی این ایده را مدیون ایدزیاک، فیلمبردار مورد اعتمادش است، کسی که دستچینی از ۶۰۰ فیلتر سبز برای انواع نماها ساخت تا بتواند مناظر بی رحمانه و غریبی را خلق کند. به علاوه، ایدزیاک با دوربین روی دست کار میکرد. فیلترهای ایدزیاک تاثیر تکنیکی جالبی به وجود میآورند. اگر با دقت نگاه کنید سایهای را خواهید دید که به نظر میرسد اطراف وقایع صحنه را پر کرده است.
فیلمی کوتاه درباره کشتن نه تنها نقدی بر مجازات اعدام را پیش روی ما میگذارد بلکه شرح مبسوطی است از بیگانگی، منظرهای است از دنائت شهرنشینی و جهان بی رحم و ياس آور.
بر موضوع مرگ یاچک نه تنها با نمایش گربه حلق آویز شده در صحنه آغازین فیلم، بلکه با کله پلاستیکیای که همچون طلسمی از آینه عقب نمای تاکسی آویزان شده نیز تاكيد می شود. همچنین قبل از این که یاچک داخل سینما شود نمایی که او را از پشت میلههای دری نشان میدهد، اشارهای است به سرنوشت محتوم او.
فیلم بیانیهای است علیه پلیدی در دو وجه اخلاقی و زیباییشناسانه آن. فیلم آن قدر نیرومند است که باعث فشار سیاسی برای تعلیق مجازات اعدام در لهستان می شود...
□ یادداشت بالا را در صفحه آرت ژورنال خواندم . یادآوری فیلم ضداعدام کیشلوفسکی :
A short Film about Killing
نه به اعدام
کیشلوفسکی
لغو اعدام
پلیدی
یکشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۲ | 12:58 | امیر قاضی پور -
کیشلوفسکی و نه به اعدام
من عضوی از این جامعه هستم؛ شهروند این کشور هستم و اگر در این کشور کسی طناب دار را به گردن دیگری بیندازد و چهارپایه را از زیر پایش بکشد، این کار را به نام من انجام میدهد. و من چنین چیزی را نمیخواهم. به نظر من این فیلم به طور کلی دربارهی کشتن است. این کار اشتباه است، فرقی نمیکند که چرا میکشید، چه کسی را میکشید و چه کسی میکشد.
صحنهی اعدام واقعا سخت بود، چون در واقع آن را با یک برداشت گرفتیم. جریان از این قرار بود که صحنه را نوشتم، فضای داخل زندان را در استودیو ساختیم و هنرپیشهها را استخدام کردیم. آنها هم دیالوگها و نقشهایشان را یاد گرفتند. فیلمبردار نور صحنه را تأمین کرد. به عبارت دیگر همهچیز آماده بود و من از آنها خواستم تمرین کنند. وقتی تمرین میکردند متوجه شدم که زانوی همه، از جمله خودم، سست شده. واقعا غیرقابل تحمل بود. همهچیز را خودمان ساخته بودیم، ولی پاهای تکنسینهای برق، هنرپیشههای بدل و پاهای خودم سست شده بود. همه همینطور بودند. حدود یازده صبح بود. ناچار فیلمبرداری را قطع کردم. این صحنه را روز بعد فیلمبرداری کردیم. منظرهی اعدام واقعا غیرقابل تحمل است، گیرم همهاش ساختگی و نمایشی باشد. تحمیل مرگ احتمالا بدترین شکل خشونتی ست که در تصور میگنجد. مجازات اعدام يعنی تحمیل مرگ.
من کیشلوفسکی
ترجمه:حشمت کامرانی
A Short Film About Killing,1988
Dir. Krzysztof Kieslowski
کیشلوفسکی
نه به اعدام
نفی خشونت
حق حیات
پنجشنبه پنجم بهمن ۱۴۰۲ | 19:8 | امیر قاضی پور -
تعدادِ یخها و پرندهها فایدهای ندارد
از دور، کوههایِ تهران را نوازش کنی
زودتر از من کف میبینی
چشمهای خودت " فاصله از نزدیک "
کلمههایی هست که دوباره تکرار میشود
صدایِ ضرباتِ آخرِ سطر
وقتی قفل نباشد
گرد و خاک نباشد
تا جایِ خالیات
" تمامِ روز "
مالِ ستارههایی که
رو به گرما میرود
افقی:لوله
عمودی:لوله
گسترش
مرگ
سه پله
پایینتر
از ماه بود
- - -
امیر قاضی پور
■ کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir
جای خالی
مرگ
امیر قاضیپور
poetry
پنجشنبه پنجم بهمن ۱۴۰۲ | 11:27 | امیر قاضی پور -
برمیگردم
مثل وطن به خانه
به شعر برمی گردم
مثل کودکیهای قدیم
که با بیخیالی از دست دادم
تا سرسخت
جوهر هرچیز بجویم
و زیر هزاران چراغ روشن
از شوق جیغ بزنم.
● سوفیا اندرسن . شاعر پرتغالی
فارسی یِ : حسین مکیزاده
تو بدرقه پیکرِ شمس آقاجانی بود . کنارِ تصویرِ شمس آقاجانی در خانه هنرمندان نوشته شده بود : همه باید روزی به شعر بازگردند.
تو این چند روز اخیر ، غمگین و افسرده بودم و هستم . بواسطه خبرِ اعدامهایی مثلِ محمد قبادلو و کشت و کشتار در منطقه و جهان. اون کسی که به عنوان امدادگر و کمککننده در صحنه حضور داره ، کمتر اذیت میشه و تماشاچی نیست . هرچند نظرات اکهارت تُله و سکون و سکوت به کمک من مییاد . و حتا دانستنش آرامشبخشه . اما رنج و درد هست . وقتی از پسِ این بیرحمیها، مینشینی فیلم میبینی و ذره ذره در وجودت ، زندگیِ یک انسان مثلِ ریحانه جباری را میبینی که چطور پرپر شد . رنج هست در کنار شادی و وجد . مثلِ شادیِ خواندن و دیدنِ شعرهای خانم " سوفیا دی ملو برینر اندرسن ".
سوفیا اندرسون
شعر ترجمه
شعر پرتغال
شادی
چهارشنبه چهارم بهمن ۱۴۰۲ | 22:2 | امیر قاضی پور -
نبضِ زندگیِ ایرانی
در دستانِ فیلمسازِ آلمانی
امروز صبح فیلم «هفت زمستان در تهران» ساخته اشتفی نیدرزول آلمانی را دیدم . موافقان اعدام این فیلم را ببینند . چالش خوبیست . برای ما که مخالف هرگونه اعدام( = قتل عمد دولتی در تمام جهان) هستیم هم نکتههایی دارد و دیدنیست. سالهاست برای برخی شخصیتهای فیلمهای سینمای جهان اشک ریختم و حال برای ریحانه جباری . کاملن متاثر کننده و تاثیرگذار . اگر ناراحتی قلبی یا بیماری روحی دارید این فیلمو نبینید .
نامههای ریحانه جباری و فرم بیواسطه نامه در فیلم «هفت زمستان در تهران» . تصویرِ شعله پاکروان ( مادر ریحانه جباری) و پافشاریاش بر حقِ حیات و برچیده شدنِ حکم ضدانسانی اعدام ، در این فیلم زیباست.
ریحانه جباری
نه به اعدام
فیلم مستند
نامه
سه شنبه سوم بهمن ۱۴۰۲ | 15:6 | امیر قاضی پور -
می کشیم
و می کشند
و خواهند کشت
و خواهیم کشت
تا کی
■ مانی شاعر و پیامبر : گفتار من خونی جاری نمیکند ،
دستان من هیچ شمشیری را لمس[ تبرک] نخواهد کرد نه حتا ... کارد قربانی کنندگان،
و نه هیزم هیزم شکنان را!
نه به خشونت
محمد قبادلو
نه به انتقام
اعدام قتلعمد دولتی
سه شنبه سوم بهمن ۱۴۰۲ | 12:57 | امیر قاضی پور -
عالمی دیگر بباید ساخت!
✍ یادداشت: احمد زیدآبادی
ظاهراً قرار نیست بر ترور و قتل و انتقام و اعدام در این کشور نقطهٔ پایانی گذاشته شود.
معمولاً روزمان را با خبری از ترور یا قتل یا اعدام آغاز میکنیم چنانچه امروزمان با خبر اعدام محمد قبادلو آغاز شد. خبری از مدارا و عفو و بخشش و رحم و مروت در میان نیست. هر چه هست انتقامجویی و تداوم چرخهٔ خشونت است. برای همین هم افسردهحال و بیانرژی و تلخاندیش شدهایم.
حقا که به قول عبدالرزاق اصفهانی از این هواهای عفن و آبهای ناگوار، دلمان بگرفته و جانمان ملول شده است.
به گفتهٔ خواجهٔ شیراز:
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
...........
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی!
محمد قبادلو
اعدام قتلعمد دولتی
حق حیات
نه به خشونت
دوشنبه دوم بهمن ۱۴۰۲ | 12:4 | امیر قاضی پور -
جهان از برابرم میگذرد و میگریزد از برابرم
نقش بیهودگی دارد این زمان
به بیخودی و بیمعنایی
بی مقصود و خواهش
و التماس
بیحسهای فراهم و درهم و گم
اگر آواهاش همساناند اینسان
پس سکوت آوایی یگانه ست
وحشی و گشوده و برپا
به دعوتی و نه پذیرشی
در اتفاق و فضای خاکستریِ
مهره
و تاس
میآمدم مدام و مبارک باشد جهان
( پس هجده دقیقه سکوت... )
شعر بالا از فرامرز سلیمانی است
عنوان شعر: wild wide open
تقدیم شده به: for john cage
نکته : تو فیلم " دختران چلسی " ساختهیِ اندی وارهول ، ۲۰دقیقه سکوت میشود در فیلم
شعر
فرامرز سلیمانی
سکوت
جان کیج