زندگی ما باورنکردنی است، پوچ است. هر آنچه را که میجوییم با شرایط و پیامدهای وابسته به آن در تناقض است. چرا که ما خود یک تناقضیم، در عینِ مخلوقبودن خدا هستیم و بسی غیر از خداییم.
جملات بالا از سیمون وِی ( Simone Weil) در کتاب شاعرانه و عارفانه جاذبه و رحمت ( Gravity and Grace)با ترجمه بهزاد حسینزاده است.
گوستاو تیبون در پیوند با نوشته سیمون وِی آورده است: کسی که به دنبالِ خیرِ اصیل باشد دچارِ تناقضهای حل ناشدنی میشود. تناقض معیارِ حقیقت است. برای مثال اگر فرزندان بسیار داشته باشی آنگاه اضافه جمعیت و جنگ پیش میآید. اگر شرایط مادی ملتی را بهبود دهی آنگاه این خطر هست که روحشان را تباه سازی؛ اگر خود را یکسره وقف کسی کنی آنگاه دیگر برایش وجود نخواهی داشت و غیره. ما از طریق رنج کشیدن از پوچی جهانی که در آن نیک و بد به هم درآمیختهاند به خیرِ ناب، که پادشاهی از این جهان نیست، دست مییابیم.
نکته: وحدت و توازنِ اضداد در دائو و دائو دِ جینگ در اینجا چه مفهومی دارد؟ پذیرش و تسلیمِ رهایی بخش و ناب از نوعِ دائو. آن رهاییِ ناب را دیدهای؟