تو طولِ هفته، به نوشتهها ، نقدها، ریووها، خوانشها و تفاسیری درباره فیلمها برمیخورم که باعث میشه دوباره اون فیلمها را ببینم. مثلِ یادداشت زیر درباره فیلم اعتماد( Trust ) اثر " هال هارتلی " از نویسندهای بنام فرزاد قباد که در صفحه اورسی دیدم.
Trust (1991) - Hal Hartley
پیشنهاد دیدن فیلم | فرزاد قباد
برای چی همدست من شدی؟
در میانهی فیلم، متیو از ماریا میخواهد با او ازدواج کند و بچه را هم نگه دارد. اما ماریا پیش از آن، نیاز به اعتماد دارد. پس به سراغ یک سقوط نمادین میرود؛ نوعی آزمون برای سنجیدن متیو. اما این بازی به چه معناست؟ شکلگیری اعتماد در این رابطه؟ یا نشانهای از امید به ادامهدار بودن این دنیا؟ شاید هر دو.
از همان آغاز فیلم، با جهانی روبهرو میشویم که رابطهها و به شکل سنتی، خانوادهها، رو به زوالاند. پدری که با سیلی ماریا از دنیا میرود. زنی عجیب، کودکی را از زوجی عجیبتر میدزدد. دوستپسر ماریا، زیر بار مسئولیت بچهای که ماریا باردار است نمیرود. یا خواهر ماریا که دو فرزندش، حضوری در زندگیاش ندارند.
در برابر این فروپاشی، حالا دو نفر ایستادهاند. قیامی در برابر همهچیز: از تیرهای برق بالای سرشان و سیستمهای کامپیوتری گرفته، تا آدمهای یک دست پوشی که سفرهای یک شکل میروند.
اما این قیام، در جهانی هجوآمیز اما به گونهای تراژیک!، سرانجام شکست میخورد. با این حال، هال هارتلی همچنان به تغییر امیدوار میماند. همانطور که در پایان فیلم، ماریا عینکش را به چشم میزند—برای بهتر دیدن یا فهمیدن تازه متیو.
شاید در روزگاری که فیلمهایی چون «ماده» یا «مادیگرایان» در دسترساند، سینمای فیلمسازانی مانند هال هارتلی، تلاشی باشد برای بهتر دیدن. فیلمسازی که بعد از سالها، قرار است دوباره بسازد.
شاعری هستم بدونِ کتاب شعرِ کاغذی