«مردم حق دارند خوب زندگی کنند و شلاق نخورند ولی نمیتوانم باور کنم که هرکسی میتواند حق رأی داشته باشد. در یک اجتماع کوچک صدنفری، مثلاً در دورهی تسئوس [پادشاه و قهرمان اسطورهای پایهگذار وحدت آتن] مردم دور هم جمع میشدند یکی شاشاش میگرفت میشاشید میگفت امشب منزل تسئوس جمع بشویم و فردا اینجا یک مستراح عمومی بسازیم. این دموکراسی است. شهری ده میلیونی مثل مکزیکوسیتی چهطور میتواند دموکراسی داشته باشد؟ مگر اینکه یک هیپوکراسی سوسیال [Hypocrisie sociale، تزویر دستهجمعی] باشد. چهطور میتوانید از عدهای که چنان گرفتار کار و زندگی روزانه هستند که نمیتوانند به چیزی فکر کنند، برای امری اجتماعی نظر بخواهید که به نفع همگان باشد؟ نمیتوانید.»
جملات بالا از بهمن محصص ( نقاش و هنرمند تجسمی فقید) است .
شاعری هستم بدونِ کتاب شعرِ کاغذی