شعری از امیر قاضی پور
آهنها / و چشمانِ اسبها
اطاقها و تنها پلک زدن
همه چیز در فضایِ اسمها و اطاقها نیست
در این میان بشکهای که در نزاع رویِ بدن نمیافتد
ضمایر، همیشه در گلبرگها هستن
تا از خود بیرون بیاییم.
در دیگران بیایم
در لثه های آدم ها؛ماهیها / ماهیها لثه های آدم
ادامه دادن در حالتِ ساکن
برپا، برجا
خوانش شعرِ بالا :
اهمیت شعر ، در تکیدگی و ایجاد فضاییست که به روایت کردن و ادامه دادنِ یک معنا و مفهوم کلی اعتنایی ندارد. مثل شعرهای سیلویا پلات - پلات متقدم و عاشق طبیعت وحشی آمریکا - سطرها از شگفتی و خلا موج میزند و رانهای داروینیستی به همراه یکجور شادی طبیعت گرایانه به سطح میآید و میترکد و محو میشود و بی مهابا آینده در دل گذشته سقوط میکند. درست مثلِ اسبی که جنین و جفتاش را با کیسه یِ پاره شده به دنبال خود میکشد و بی توجه به آن همه خونریزی ، در علفزار مشغول چرا میشود. تصویرسازیها حداقلی ست و در زمانهای مصرف شده پناه گرفته است. تنازع بندها چونان زنجیرهای از اتفاقاتِ نیفتاده به غریبگی و تک افتادن کلمات در جملات دامن میزند: " در این میان بشکهای که در نزاع روی بدن نمیافتد/ ضمایر ، همیشه در گلبرگها هستن / تا از خود بیرون بیاییم." اینجا نقطه یِ صفر مرزی هر کنش و واکنشی ست و پانتومیم کلمات ، اشارتگر حد اعلای یک بلاغت جسمانی انکار شده و نامرئی ست.
امیر قنبری