آب، یک منبعِ مهمِ کشمکش در آسیای مرکزی
آب را چرخیده بدهید!
یک شعر + دو نظر
شعری از امیر قاضی پور
آشپزخانه وقتی ساده است
آب، یک منبعِ مهمِ کشمکش
در آسیای مرکزی
اردیبهشت را دوست داری
آنجا کجاست؟
ببین چه در صبح جان میدهیم
حق طلب، از سرتاسرِ ضمیر
آنجا از تویِ سینه
دوست، مالهایِ میانِ هم
کجاست از سرما
از آنجا بسیار
یک پاشنه رسوایی
میدویدیم
نشد فوارههایِ تویِ بغلم
"مشعلِ بورس"
تا نشد
اما تهران را
اصلن، بعدن تکنیک می رسید
بعد از صبح بخیر
هم چنان خالی روبرویِ هم
مغناطیس از تحسینِ نخستین.
* * *
نظری بر شعری که در بالا دیدید . نظری از " مهدی راد " که در گروه تلگرامی " پاد فرهنگ " دیدم
👇👇
از کهتری به کهتر دیگر
نامش: امیر قاضی پور( تو بخوان تمام ویترین، تمام این سالهای اخیر)
به ما میخندند! معدود سوته دلان روشنی که آمار مصرف قرصهای قوی آرامبخش، محرکها و مد سهمگین مراجعه به روان درمانگرها را میدانند، خودکشی بر اثر فروپاشی روانی، سکس با محارم و بعد سلاخی کردن، فروش کلیه و دیگر اعضای بدن، انحرافات و اعتیاد جنسی، شهرک های صنعتی متروک، کارگران متحرک اما..، لابیهای پنهان و آشکار اقتصادی- ماشین، طلا، دلار، سپاه و مردان و زنانی که دیگر نه گذشته ای دارند و نه آیندهای( تو بخوان بالماسکه ی جنون) را میدانند و دیدهاند که سیل و آوار در همین لحظه که آتش گرفتهام و مینویسم چه بر سر بدنها و سرها آورده، به من و تو میخندند امیر! خاصه کمی آشنای این درگاه از شوکت افتاده هم باشند وقتی چیزهایی که ما بلغور میکنیم را میخوانند، مثل مستی 5 صبح که دو کام اخر را با خنده برای بالا اوردن میکشد، با چه دلی، بالا میآورند و میخندند. امیر! برادر همپاله، این "ویرانشهر" حاصل اذهان مغشوش و رنجور ماست. عمیقا معتقدم اگر ذهن و زبان ما پراکنده نبود و عاری از تعقل، شهر سازی ما این چنین فاجعه نبود و الخ...
ننویس آقا
من هم نمینویسم.
نوشته : مهدی راد
خوانش امیر وزین :
مهم اینه که دم و بازدم نمیکنی و دمم بازدم نمیشه این دقیقن بازآفرینی مدام رخداد و زبانه
کار فرهنگی نیست ضدفرهنگی است که میگوید هستم و قانونیام رهایی کار والتر بنیامین درست حدس زد که سرکوب تنها سیاسی شدن هنر به فنا میره اما این سیاسی شدن فقط بازآفرینی مدامه امیر جان همین که دم من در کم تریم حد دلالت میخوادت و از این خارج نمیشه خودش یعنی شگفتی ، مخاطبان نور ندارن که ندارن آنها با شعر خود را سرزنش میکنن آن ها رویا باف هستن
نه رویا ساز که عین بیخوابی است گویی که نمیرسی به آن چیزی که رسیدی نمیدونم امیر جان در آینده حتمن و حتمن کتابی جمع میکنم (ذاتِ شعر) اونجا سعی میکنم خوانشم و ازت واز هر چیز واضحتر یا بهتر بگم شدیدتر ارائه بدم
حال که سوسکم و خواب آلود
و فقط از سرفهها
آیین میطلبم
این ها کتاب ترن
هیدروژنها گرم تا گم میشن
صفحهها حذف میشن و سوخته میشن این
دیدنی بودنها و خواندنی بودنها هم از کوری مدامه
ورنه (فاک ) دائمی است روی استیج