شنيدن حرف هايش ، به سرازير شدن قبر
مي ماند ، آرام
در حاشيه جنگلي ، پس ما
وارد نمي شويم يا / روي بر مي تابيم حرفهايش
نسيمي است كه چنگ در موها مي زند .
مويي رها مانده از پي نوازشي
درختي سر فرود آورده ، اما
پرنده بر زمين نمي نشيند
پژواک : مهسا ملک مرزبان
* تس گالاگر :شاعر - رمان نویس آمریکایی
وارد نمي شويم
اگر كسي كه به ما نزديك است، در حال مر گ است - گرمي همه چيز براي مرگ رها مي شود. بر چسب هاي ديگري در وقت باقي مانده : " مويي از پي نوازش " و "درختي سر فرود آورده ".
اين واژه ها در زماني رخ مي دهند كه اشتياقي براي نشستن واژه ها وجود ندارد. قرار نيست پرنده بر درخت ، درخت بر روي زمين و شنيدن برروي حروف سوار شود.
پس ما در ذهن بازسازي مي كنيم تصاوير نخستين را.
بزرگترينشان مرگ را !
" وارد نمي شود ". جوري نمي گويد كه از آن سر در بياوريم.
شاعری هستم بدونِ کتاب شعرِ کاغذی