خب! حال كه " درباره الي " و " كنعان " را ديده ام مي خواهم بگويم كه در سطوحي به راه " ماجرا " ي آنتونيوني مي روند. نسخه ويدئويي " كنعان " را كه دوباره مي بينم آتشي مي شود گداخته زير خاكستر از قصه اي كه زبانش كاملن روزآمد است و بيش از آنكه داستان باشد " ماجرا " ست و اين را از آبشخور ادبي اش دارد كه همان داستان " آليس مونرو " ست. از واپسين سنت هاي ادبيات آمريكا ، با سبكي يكسره نوپديد، پر از روابط دروني و لفافه در پرداخت.از همان - باز هم - سفري زوج فيلم مي روند و كارگردان عامدانه در آن درنگ مي كند تا هم ما و شخصيت هايش را زير سيطره زمان نشان دهد و تن را تخته بند زمان كند.از نماي درخشان ويراژ دادن ترانه عليدوستي (با آن بازي منكوب كننده) براي يافتن جاي پارك كه دوربين و بيننده را كه به جاي ناظر - در صندلي شاگر د- نشسته با سردرگمي شخصيت اصلي اش و محبس اطراف او هم گام و همانند مي كند.از شال تركمني كه يادگار مادر مرحوم است و بايستي زخم خاطره بزند اما گاوي به ناگاه آن را تيمار خود مي كند. از استادي از فرنگ برگشته و مدرن كه هيولاي تجدد ايراني گره زشتي بر كروات بد رنگش زده و او را به كار بساز و بفروشي كشانده.. از داستان فرعي خواهر مينا و علي كه سطحي از " تامل از خود " را فراهم مي آورد . از زمان بندي هاي به جا و ديرايي ( مدت زمان ) مينياتوري برش ها كه آگاهانه مجال تعمق را در عين تماشاگري فراهم مي آورد.
آري! روزگاري " ماجرا " براي اولين بار در " جشنواره فيلم كن " به نمايش درآمد و تماشاچيان از نيمه هاي فيلم و با سر رسيدن نماهاي طولاني و اكستريم لانگ شات هاي فيلم ، فرياد " كات ، كات " سر دادند. آنچنان كه آنتونيوني و مونيكا ويتي ناگزير شدند از سينما بگريزند و دو سال بعد " ماجرا " در رده بندي بهترين هاي تاريخ سينما در رده ي دوم قرار گرفت..

" كنعان " ماني حقيقي،" ماجرا " ي ما شده است امروز
به اميد روزي كه قصاص و اعدام و مجازاتهاي قرون وسطايي نباشد
جنايت قصاص : بخوانيد انتقام جويي تازه در جمهوري اسلامي با كشتن دلآرا دارابی ( هنرمند نقاش)
شاعری هستم بدونِ کتاب شعرِ کاغذی