elegy : اصلن لازم نیست برای خودت توضیح بدهی.
در فیلم elegy يا فارسي اش " قصيده " يا " مرثيه " احساسات و تصوراتي که با لذت بردن، با تاثیر پیوند دارند - از محیط و فضاسازی خود فیلم، هستند. هیچ کس برای ما این تصورات و احساسات را توضیح نداد. می خواهم بگویم بیان این فیلم محشر است. مثل اینکه بگویم مرا می گیرد. این جا آن لذت همیشگی ملازم با یک فیلم نیست. کسی ( من) از این فیلم لذت می برم که خوب دیده شدنش را می بینم. مهم این است که زودتر نه دیرتر لذت بردم.
" مرثیه " از آن فیلم های نیست که موقع دیدنش چیزی روی دهد. بلکه یک اشتیاق، ایما و اشاره های لحن، حتا یک آه، یک عشقبازی، یک صدا در زبانش است.
elegy از آن فیلم هایی است که به توضیح در نمی آید. هر چند خود فیلم در جزئیاتش می تواند در ما نفوذ کند. یک لحن به ما چیزی می گوید.elegy : اصلن لازم نیست برای خودت توضیح بدهی.
" عشق ؟ این چیزیه که سخت می شه درباره اش نوشت. نوشتن درباره عشق سخت ترین کار دنیاس، بس که سادس . " - از دیالوگ فیلم " تعطیلی از دست رفته " بیلی وایلدر

در شعر - فیلم " مرثیه " آیا این ایما و اشاره دست یافتنی است؟
نماند میان زمین و هوا : در جان پرنده ای
شاعری هستم بدونِ کتاب شعرِ کاغذی